زمان...


دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم…


نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم…


برای اینکه نگذارم آنها بیایند…

وقایع جانسوز بعد از عاشورا....


 بعد از شهادت امام حسین علیه‌السلام و یاران باوفای ایشان در عصر عاشورا، مشکلات و مصیبت‌های خاندان امام، صد چندان شد. ماجراهایی اتفاق افتاد که قلم از نوشتن آن و زبان از گفتنش شرم دارد. چنان سوزناک است که اشک هر انسان آزاده‌ای را سرازیر و هر جوانمردی را بی‌تاب می‌کند. در کتاب «عاشورا ریشه‌‏ها، انگیزه‌‏ها، رویدادها، پیامد‌ها» که زیر نظر حضرت آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی نوشته شده مطالب ارزنده‌ای در این‌باره نقل شده است.

* آمدن ذوالجناح به خیام‏

پس از شهادت امام، اسب آن حضرت شیهه‏‌زنان و ناله‌‏کنان در حالى که پیشانى خود را به خون امام علیه‌السلام آغشته کرده بود، به جانب خیمه‏‌ها شتافت.

از امام باقر علیه‌السلام نقل شده است که اسب آن حضرت در شیهه‌‏اش مى‏‌گفت: «الظَّلیمَةَ الظَّلیمَةَ مِنْ أُمَّةٍ قَتَلَتْ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّها؛ امان از ظلم و ستمِ امتى که فرزند دختر پیامبرشان را کشتند».

زنان و خواهران و دختران امام علیه‌السلام با دیدن مرکب بى‏‌سوار ناله‏‌ها سر دادند و زار زار گریستند.

«فَوَضَعَتْ أُمُّ کُلْثُومٍ یَدَها عَلى‏ امِّ رَأْسِها وَنادَتْ: وامُحَمَّداه! وَاجَدَّاه! وانَبِیَّاه! وا أَبَاالْقاسِماه! واعَلِیَّاه! واجَعْفَراه! واحَمْزَتاه! واحَسَناه! هذا حُسَیْنٌ بِالْعَراءِ، صَریعٌ بِکَرْبَلاءَ، مَجْزُورُ الْرِأْسِ مِنَ الْقَفاءِ، مَسْلُوبُ الْعِمامَةِ وَالرِّداءِ، ثُمَّ غُشِیَ عَلَیْها»

ام کلثوم، دستها را روى سر نهاد و فریاد زد: وامحمداه! واجدّاه، وانبیاه، وا ابالقاسماه، واعلیّاه، واجعفراه، واحمزتاه، واحسناه، این حسین است که در خاک کربلا روى زمین افتاده، سرش را از پشت سر جدا کردند، عبا و عمامه‌‏اش را به غارت بردند، این بگفت و بیهوش بر زمین افتاد».  ادامه مطلب ...

عباس....

روزی که فرات هم شرمنده عباس شد

در شب عاشورا امام حسین علیه السلام در خطبه معروف خود فرمود: «من به همه شما رخصت رفتن دادم؛ پس همه آزادید بروید و بیعتى که از جانب من به گردن شما بود برداشتم و این شب که شما را فرا گرفته فرصتى است، آن را شتر رهوار خود کنید و به هر سو که مى‏خواهید بروید.» آنگاه چراغ را خاموش کرد و فرصت ‏خوبى براى رفتن بود.

اولین کسى که وفاى کامل خود را ابراز داشت، حضرت عباس وفادار بود: «فبدا القول العباس بن على علیه‌السلام فقال له: لم نفعل ذلک؟ النبقى بعدک؟ لا ارانا الله ذلک ابدا؛ آنگاه عباس، فرزند على آغاز به سخن نمود، پس به امام حسین علیه السلام عرض کرد: براى چه این کار را انجام دهیم؟ آیا براى آن که بعد از شما باقى باشیم؟ نه، خدا این را [یعنى جدایى از شما را] هرگز به ما نشان ندهد.» (۲۹)

 اوج وفا در شط فرات

حضرت عباس علیه السلام بعد از شهادت على اکبر مى‏خواست ‏به میدان برود، اما برادر به او اجازه میدان رفتن نداد، بعد از اصرار زیاد فرمود: مقدارى آب براى کودکان بیاور .

پیشانى حسینش را بوسید و به سوى فرات حرکت کرد، مشک را پر از آب کرد، خود نیز تشنه بود، مى‏خواست آب بنوشد: «فذکر عطش الحسین و من معه فرقى الماء (۳۰)؛ سپس به یاد تشنگى حسین و همراهان [و کودکان] افتاد، پس آب را [روى آب] ریخت.» و بر خود خطاب کرد:

یا نفس من بعد الحسین هونى

و بعده لا کنت ان تکونى

هذا الحسین وارد المنون

و تشربین بارد المعین

تالله ما هذا فعال دینى (۳۱)

«اى نفس! بعد از حسین خوارى و ذلت ‏بر تو باد و بعد از او [حسین علیه السلام] تو نباید باشى تا زنده بمانى، حسین در آستانه مرگ قرار گرفته و تو آب خنک و گوارا مى‏نوشى؟ به خدا قسم این کار دین [و آیین] من نیست.»

آنگاه فریاد برآورد: «والله لا اذوق الماء و سیدى الحسین عطشانا (۳۲)؛ به خدا قسم آب نمى‏نوشم در حالى که آقاى من حسین تشنه است.»


محرم.....


دو باره اومد!

دوباره رسید!

هر بار زیبا تر از قبل…

هر بار حسینی تر از قبل…

و این بار …

 

نمی دونم از نظر شما دوستان زود باشه یا شایدم خیلی دیرکه بخوایم از محرم حرف

بزننم ؟اما اینبار رو بذارین به حساب یکی دیگه…

چون محرم که میاد آدم دیگه خودش نیست…

محرم که میاد دیگه ایوون دلت نیازی به مداح نداره

یا دیگه نمی خواد بری تو بارون و برا خودت شعر بخونی و گریه کنی..

محرم که میاد قاب دلت بزرگ تر میشه

آخه میخواد یه چند وقتی مهمون باشه

اره میزبانی که با اومدن مهمون خودش مهمون میشه…!!!
حواست که هست؟
حسین (ع) را منتظرانش کشتند و اینک تویی و این زمانه آخر! این بقیة الله، این الطالب بدم المقتول بکربلا.
حواست که هست؟ محرم دگری آمد و صدای قافله‏ی عشق می‏آید …مبادا در کوفه بمانی و فریاد هل من ناصر ینصرنی حسین را بی‏پاسخ بگذاری؛ اینو برا اونایی گفتم که معتقد به امام حسین و عاشوراش نیستن....فقط میتونم به این افراد بگم درک محرم دل میخواد اگه نداریش دیگه قصه نباف لطفا برای خودت و احمقانی مثل خودت....


اگر دین ندارید لا اقل آزاده باشید.  امام حسین (ع)







اینایی که تو پارک تنها یه گوشه میشینن و هندزفری تو گووششونه...
اینایی که تو خیابون همیشه سرشونو پایین میندازن و راه میرن...
اینایی که تو تاکسی همیشه خودشونو میچسبوونن به در، که کناریشون معذب نباشه ...
اینایی که دلشون واسه هیشکی تنگ نمیشه ...
اینااااا ... ایناااااااا ....
اینااااااااا رو خیـــــــــــــــــــلی مواظبشون باشین ، اینا هیچی واسه از دست دادن ندارن...
قبلاً یه نفر هر چی داشتن رو ازشون گرفته ...