عید

سلام....

نمیدونم چی شد که بعد یه مدت مدیدی خواستم بنویسم..دورادور به وبلاگ همه بچه ها سر میزنم اما حس هیچ کاری نیست..

از این پیشامد معذرت میخوام....

کم کم داره بوی نم خاک و گلهای بهاری میاد.....امروز رفته بودم بازار یکی سمنو میفروخت یکی گل یکی لباس یکی لوازم خونه...مردم در جنب و جوش بودن...این جنب و جوش رو خیلی دوست دارم...

اما تا حالا اومدیم فکر کنیم اصلا عید یعنی چی؟اومدیم فکر کنیم که عید یعنی نو شدن نه نو شدن جسم ها نه نو شدن روح و روان رو هم بذار رو اون....

عید یعنی بچه یتیما رو فراموش نکنیم...عید یعنی لبخند زدن رو فراموش نکنیم...عید یعنی پاکی زیبایی عاشق شدن...

ببینیم از کجا به کجا رسیدیم...چند سال میشه داریم مینویسیم برگردین این روزای اخری به اون روزای اول نوشتنمون ببینین اون موقع چی میخواستیم و الان چی میخواییم....

اما از ته دل میخوام خدا سال خوب و خوشی رو به هممون اعطا کنه و این سال جدید بهترین سال برامون باشه...الهی امین...

می گویند شاد بنویس نوشته هایت درد دارند!

و من یاد مردی می افتم که

با کمانچه اش گوشه خیابان شاد می زد اما با چشم های خیس