وعده....


دخترکی درزمستان به پسری که نگهبان بود

گفت..سردت نیست؟؟؟؟

پسرجواب داد...عادت دارم.

دخترک گفت.....میگویم برایت لباس گرم بیاورند..

وفراموش کرد.

صبح جنازه ی نگهبان راپیداکردندکه روی دیوارنوشته بود....

به سرما عادت داشتم اما وعده ی لباس گرمت مرا ویران کرد.....


یک چراغ جادو را مقابل مردم دنیا بگیرید و به آنها بگویید که غول داخل آن یک آرزویشان را برآورده می کند. هر فردی از هر کشوری آرزوی متفاوت خواهد داشت. یکی بوگاتی می خواهد و دیگری کشتی تفریحی دوست دارد، یکی می گوید هواپیمای شخصی و یکی کاخی بزرگ را طلب می کند و یکی هم می خواهد صاحب یک سایت مانند فیس بوک باشد و شاید کسی هم می خواهد نخستین فضانوردی باشد که قدم روی مریخ گذاشته است.

حالا همان چراغ جادو را مقابل مردم ایران بگیر. نفر نخست پول زیاد می خواهد، آن یکی پول فراوان می خواهد، یکی دیگر پول هنگفت می خواهد، آن یکی 3000 میلیارد طلب می کند و یکی دیگر می گوید می خواهد بین فامیل پولدارترین باشد و هرگز ثروت کسی از او بالاتر نرود. بیشتر مردم ایران، آرزویی ندارند. آنها می خواهند هر مشکلی را با پول حل کنند و هر چیزی را با سرمایه گذاری مستقیم مالی به دست بیاورند. آنها حتی اگر سلامتی یکی از اعضای خانواده شان را می خواهند، با خدا و بزرگان معامله مالی می کنند: «اگر شفا پیدا کند، 500 تومن می گذارم کنار…». تعریف خیلی از آنها از «نذر کردن»، ارائه پیشنهاد مالی به آسمان است. کسی نذر نمی کند که اگر مشکلش حل شد، بعد از آن تا جایی که می تواند دروغ گویی یا غیبت کردن را کنار بگذارد. آنها برای ادای نذر خود گوسفند می کشند و گوشت آن را میان چند خانواده پولدارتر از خودشان تقسیم می کنند و کله پاچه اش را هم صبح نخستین روز تعطیل با خوشحالی و سنگک تازه میل می کنند. 

.

اگر می خواهند بقیه دوست شان داشته باشند، خودشان را پولدار جلوه می دهند و اتومبیل های مدل بالا سوار می شوند تا دیگران عاشق شان شوند. آنها می دانند اگر دوست و فامیل احساس کنند که وضع شان مناسب نیست، طردشان می کنند؛ پس وانمود می کنند که دغدغه مالی ندارند. وقتی توی میهمانی می نشینند، درباره قیمت جدید خودروها می پرسند و می گویند که قصد دارند یکی بخرند، اما این در حالی است که هرگز پولی برای این کار ندارند. آنها چنان در پی چشم وهم چشمی هستند که یک کارگر ساده کارخانه خانه پدری خود را می فروشد و به اجاره نشینی روی می آورد تا همسرش بتواند به فامیل خود بگوید که سانتافه سوار می شوند. 

.

بیشتر مردم ایران تاجران خانگی هستند. آنها طلای اندوخته دارند، دلار و یورو خریده اند یا در پی افزایش سود حساب بانکی خود هستند، پس هر روز در سه نوبت صبح، ظهر و عصر، قیمت ارز و سکه را پیگیری می کنند و با شنیدن آن سوت می کشند و نچ نچ می کنند، چون نگران سرمایه خود هستند. مردم ایران آرامش ندارند. آنها به این اعتقاد ندارند که هر کسی باید هماهنگ با درآمد خود زندگی کند. آنها ابتدا یخچال سایدبای ساید را نمادی از ثروت می دانستند و سپس به تلویزیون های تخت روی آوردند. بسیاری از مردم ایران ماهانه قسط خانه و اتومبیل و وسایل الکترونیکی را می پردازند که به آن نیازی ندارند. آنها پارکینگ ندارند، اما اتومبیل گران قیمت می خرند و نیمه شب با شنیدن صدای آژیر دزدگیر از خواب می پرند و با عجله خودشان را به پشت پنجره می رسانند و پایین را نگاه می کنند. 

.

مردم ایران، ثروتمندترین ملت جهان هستند، اما همیشه ناله می کنند که پول ندارند. آن ها خودروهای مدرن را به دو برابر قیمت آن در جهان می خرند و جدیدترین گوشی های موبایل و تبلت ها را به دست می گیرند. در عسلویه، گوشی های کارگران از موبایل مهندسان جدیدتر و گران تر است. 

.

مردم ایران مانند زامبی ها زندگی می کنند. زامبی، انسانی است که هدف و آرزو ندارد و فقط صبح را به شب می رساند و شب خود را به صبح روز بعد پیوند می زند. زامبی، معنای عشق و دوست داشتن را نمی فهمد. همان زامبی ها پشت میز می نشینند تا برای دیگران تصمیم بگیرند. چیزی که مردم ایران آن را «زندگی» معنی کرده اند، زندگی نیست. آنها یکدیگر را دوست ندارد. بیشتر آنها زامبی هستند. زامبی ها، پول پرست هایی هستند که روی هر چیزی قیمت می گذارند و زندگی را فقط از زیر گلو تا سر زانوهایشان می بینند. 

.

فقط زامبی ها هستند که در استادیوم و پارک به تماشای اعدام می نشینند. زامبی ها هستند که وقتی پشت فرمان اتومبیل می نشینند وحشی می شوند و با خوی حیوانی خود رانندگی می کنند. تنها زامبی ها هستند که کارخانه تاسیس می کنند و آب کاه را داخل شیشه می ریزند و به جای آبلیمو روانه بازار می کنند. زامبی ها هستند که پراید را تولید می کنند و می خرند و سوار می شوند و خودشان و دیگران را می کشند. زامبی ها، کودکان را نمی بینند و نمی خواهند به این اهمیت بدهند که فکر و شعور و استعداد فرزندان شان چطور رشد خواهد کرد. یا حق

اهل دل باش...


تاریخ تولدت مهم نیست،تاریخ"تبلورت"مهمه

اهل کجا بودنت مهم نیست،"اهل و بجا"بودنت مهمه

منطقه زندگیت مهم نیست،"منطق زندگیت"مهم

و گذشته ی زندگیت مهم نیست،امروزت مهمه که چه گذشته ای واسه فردات میسازی.لبخند

.

.

صداقت یک هدیه گران قیمت است،آن را از انسان های ارزان

انتظار نداشته باش...

.

.

دل گیر مباش،دلت که گیر باشد،رها نمیشوی!

خداوند،بندگان خود را با آن چه به آن"دل"بسته اند می آزماید.

.

.

فردا صبحی دیگر است که شاید شبی نداشته باشد!پس امروز را قدر بدان شاید فردایی نباشد...ناراحت

.

.

زندگی هم جنان جریان داره ولی ما رو در جریان نمذاره...چشمک

.

.

"مشغول دل"باش نه،"دل مشغول"...متفکر

.

.

"اگه نتونم"مال وقتی که راه دیگه ای نباشه

وقتی هیچ راهی نیست،فقط باید بگی:

"می تونم"...

تغییر دید.....

گاها لازم میشه در رابطه با بسیاری از موارد زندگیمون تغییری در نگاه و ایدمون به وجود بیاریم....

گاها لازمه اونی باشیم که نمیخواستیم.....

گاها لازمه دررابطه با چیزایی فکر کنیم که تا حالا بهشون فکر نکردیم....

گاها لازمه من خودمون نباشیم.....

میدونی که چی میگم...اره گاها خودت رو بذار جای اون یکی ببین اگه جای اون بودی الان نظر خودت روبازم داشتی یا نه...

پ.ن:امیدوارم مشکلات و جنگهای داخلی خاورمیانه ختم به خیر بشه و دامنه اون اصلا سمت ایران نیاد چون ما حوصلش رو نداریم....اصلا

پ.ن2:این روزا اهنگای مازیار بسی فراوان حال میدهند ....


علم یا ثروت

شاید آرام تر میشدم .فقط و فقط ......

اگر می فهمیدی حرفهایم به همین راحتی که می خوانی نوشته نشده اند !!

این وب شرحه روزایی ک تلاش کردم واسم پیش نیاد ولی اومد ، مینویسم که علم بهتر است یا ثروت ؟

یادتونه همیشه وقتی معلم می گفت انشاء بنویسید در مورد علم بهتر است یا ثروت همگی می گفتیم علم ؟!

یادمه کلاس پنحم ابتدایی بودم و از همون موقع طعم فقر را حس می کردم . در یه محله پایین شهر  زندگی می کردیم و اون موقع تو یه دبستان در جای خوب شهر درس می خوندم چون خانوادم خیلی به تحصیل اهمیت می دادند . یه روز خانم معلم گفت انشایی بنویسید در مورد علم بهتر است یا ثروت و منم یادمه فقط سه خط نوشتم :

مسخره ترین سوال دنیا: علم بهتر است یا ثروت ؟
مثل اینه که بپرسی کاکتوس خوشمزه تره یا کباب برگ .
(جالبیش اینه که این سوال وقتی موضوعه انشاء می شه همه می گن علم) ولی من گفتم ثروت .

اون لحظه همه مسخرم کردند چون سه خط بود ولی مهم این بود که شجاعت گفتن حرفه دلمو داشتم . خانوم معلم که واقعا فهمیده بود و میدونست از کدوم محله هستم و واقعا حرفم حق بود گفت براش دست بزنید بعد گفت پسرم دفترتو بیار تا نمرتو بدم ، توقع یه نمره زیر 10 را داشتم که بهم 20 داد .

حالا سالها از اون موقع می گذره و من درس هم خوندم و به هیچ جا با درس خوندن نرسیدم و هر چی بوده با فکرم و کاره آزاد بوده و هست !

حالا بچه هایی که میگید علم کجایید ؟

به کجا رسیدید ؟

مگه ما چند سال زنده ایم که همش دنبال علم بریم و خودمون را الاف کنیم تو پشت میز دانشگاه و هی انتگرال بگیریم و هی مشروط بشیم ؟!

حالا هر کی درس نخونده بدبخته و هر کی خونده شده خوشبخت ؟

عقاید من قبل از اینکه درسم تموم شه این بود که پشت میز می شینم و همه چی برعکس شد .

ما بچه های پایین شهر همیشه آرزومون بود درس بخونیم و کار کنیم تا یه ماشین داشته باشیم ولی اون بچه پولدارای یه وری که ویراژ میده و ک.o .ن امثال ما بچه پایین شهرا رو می سوزونن و ما عقده ای تر میشیم و تا کی باید سگ دو بزنیم تا یه ماشین داشته باشیم ؟

پس یادمون باشه بچه های ما راه ما رو نرن و با شجاعت بگن فقط ثروت .

راهی رو بریم که دلمون می خواد نه مثل همه درس بخونیم بی هدف و بی نتیجه و بی شوق !

اصلا چرا راه دور بریم بذارید یه چی بگم که مثل بغض تو گلومه :

ما که بچه قشر ضعیفیم و در سطح متوسط زندگی می کنیم وقتی از یکی خوشمون بیاد و همه چی جور باشه ولی بدونم که نمی تونم خرج عروسی یه دختر پر توقعو بدم باید بشینمو خفه شم و تنها با یاد اوست که دلها آرا م میگرد ( خدا ) .

دوستی ها و لاو ترکوندن های الانم همش به پول ختم میشه :

میگی نه ؟

الانم مقایسه می کنم :

یه جوون هم سن من سوار یه هیوندا میشه و از یه دختر خوشش بیاد و با دو تا بوق سواره و حالشو هم میبره چون اونی که خواسته ی دلش بوده مالشه .

حالا یه پسر با پای پیاده از یه دختر خوشش میاد و قصدشم خیره ولی چون پیادس طرف م*ی*ر*ی*ن*ه بهش !.

قبول دارید ؟

اصولا همه چی تو این زندگی یعنی پول .

با پول میشه بهترین زندگی رو کرد ولی بی پولی همش بدبختیه .

در ضمن الان خیلی ها بعد از این پست میان میگن سلامتی و دله خوش و از این چرت و پرتا .

ولی بنظر من پول واسه آدم همه چی میاره .

تا حالا دادگاه خانواده رفتید ؟ !

من رفتم دوستم یه سمتی داره و یه بار رفته بودم پیشش و گفت همه ی اینا از سر بی پولیه که اومده از طرف جدا شه .

ولی اگه اون پسر پول داشت مگه دختره ازش جدا میشد ؟ مثل کنه ها بهش می چسبید و حالا که طرف بی پول شده و به بدبختی خورده ، شده واسه دختره بی لیاقت و باید طلاق بگیره !

تو یه جمع نگاه کنید وقتی چند نفر نشستن و طرف دو زار سواد نداره ولی مایه داره و گاو گوسفندا رو فروخته و داره حال میکنه و همه نگاه ها و لبخندا به سمته اونه و حالا داره چرت میگه و چرت حرف میزنه ولی همه تاییدش می کنن میگن به به عجب کلام شیوایی !حالا یه بی پول تو همون جمع است و حرف حق میزنه ولی هیچ کی نگاشم نمی کنه و تو دله خودشون میگن اینم ادمه که داره حرف میزنه ؟!!!!

حالا می خوام یه موضوعی را براتون تعریف کنم و البته به کسی برنخوره و حرفم هدف به کسی نیست هستن خیلی از دخترا که به کم هم قانع هستن و من نمیتونم اصلا این نکته رو متذکر نشم اما اینا رو گفتم چون خودم تجربش رو دارم و به عینه لمسش کردم تو این مدت:

ادامه مطلب ...

سلام.....بعد از کلی این ور و اون ور بودن برگشتم....... 

اول از همه از ندای عزیزتشکر کنم که همیشه با میل زدناش منو شرمنده خودش کرده و بعدا از همه دوستایی که با نبودنم بودن و مهرشون رو ازم دریغ نکردن....... 

امیدوارم دیگه جایی نرم.....